معلوليت يك آسيب است. آسيبى كه خواه ناخواه براى همه عمر يا در قسمتى از زندگى گريبانگير برخى مى شود. اين آسيب شايد نقصى را در بدن بر جاى گذارد كه نتوان به سادگى درمانش كرد. با اين حال، بشر به دنبال كمال است و بدين سبب، در پى آن است تا كاستى را از خود و زندگى اش بزدايد. جداى از اين، هر انسانى شايد دچار حرمان روحى يا جسمى باشد. هر كسى ضعف هايى دارد، كاستى هايى كه به واسطه برخوردارى از آن به او معلول نمى گويند، ولى با اين وجود، او هم ناتوانى هايى دارد.

هنر زاييده و معلول همين علت يعنى كمال جويى است؛ نقطه قوت و درمانى كه بشر خود را به سيلانش مى سپارد و در خلاقيت و زايندگى كه هنر برايش فراهم مى كند، آن كمالى را جست وجو مى كند كه آرمان اوست. قطب الدين صادقى، استاد تئاتر، در اين باره مى گويد: «هنر زبانى است كه در نهايت كارش فراهم كردن بسترى است تا انسان در آن به كمال دست يابد يا بتواند بر عدم تعادل و هماهنگى ميان خود، طبيعت و جامعه فائق آيد.»
صفحه زندگي روزنامه شرق امروز به هنر ومعلولين اختصاص دارد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home