يك هفته گذشت

امروز درست يكهفته بيشتر نگذشته! و چه خوب گفت يكبار عزيزي در مصيبت پدرم كه : نام داغ را از آن جهت داغ نهاده اند كه روزي سرد مي شود. وچه زود هم سرد مي شود!!
دارم گل صدبرگ شهرام ناظري را گوش مي دهم كه در دهه شصت خواند:
بار فراق دوستان بسكه نشسته بر دلم....
مي روم و نميرود ناقه به زير محملم
و من در انديشه كه در ان اقامت چند ساعته در بم در دو سال پيش دوستي هم داشتي؟
و بعد ميبينم كه الان مگر كسي نيز هست كه در بم دوستي نداشته نباشد؟؟...وچه خوب سرود حضرت مولانا كه:
بيا تا قدر يكديگر بدانيم
كه تا نا گه زيكديگر نمانيم
و بايد قدر يك ديگر راا بدانيم واگرنه خيلي دير مي شود....

0 Comments:

Post a Comment

<< Home